خزعبلات عمو ممد :)

ساخت وبلاگ
مثل بیماری که بالاجبار خوابش می بردمرد اگر عاشق شود دشوار خوابش می بردمی شمارد لحظه ها را؛ گاه اما جای اوساعت دیواری از تکرار خوابش می برددر میان بسترش تا صبح می پیچد به خویشعاقبت از خستگی ناچار خوابش می بردجنگ اگر فرسایشی گردد نگهبانان که هیچدر دژ فرماندهی سردار خوابش می بردرخوت سکنی گرفتن عالمی دارد که گاهارتشی در ضمن استقرار خوابش می برددردناک است اینکه می‌گویم ولی هنگام جنگشهر بیدار است و فرماندار خوابش می بردبی گمان در خواب مستی رازهایی خفته استمست هم در قصر و هم در غار خوابش می بردتو شبیه کودکی هستی که در هنگام خوابپیش چشم مردم بیدار خوابش می بردمن کی ام !؟ خودکار دست شاعر دیوانه ایتازه وقتی صبح شد خودکار خوابش می بردیا کسی که جان به در برده ست از خشم زمیندر اتاقی بسته از آوار خوابش می برددر کنارت تازه فهمیدم چرا در نیمه شبرهروی در جاده ی هموار خوابش می بردسر به دامان تو مثل دائم الخمری که شبسر به روی پیشخوان بار خوابش می بردیا شبیه مرد افیونی به خواب نشئگیلای انگشتان او سیگار خوابش می بردمن به ساحل بودنم خرسندم آری دیده اماینکه موج از شدت انکار خوابش می‌بردوقتی از من دوری اما پلک هایم مثل موجمی پرد از خواب تا هر بار خوابش می بردمن در آغوش تو ؛ گویی در کنار مادرشکودکی با گونه ی تبدار خوابش می‌برد“دوستت دارم” که آمد بر زبان خوابم گرفتمتهم اغلب پس از اقرار خوابش می‌بردصبح از بالین اگر سر بر ندارد بهتر استعاشقی که در شب دیدار خوابش می برد  اصغر عظیمی مهربرچسب‌ها: اصغر عظیمی مهر, بیمار خزعبلات عمو ممد :)...
ما را در سایت خزعبلات عمو ممد :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : cmordabesargarmi8 بازدید : 129 تاريخ : جمعه 27 خرداد 1401 ساعت: 19:16